باز آفرینی ریگان ذیل شوونیسم // ترامپ سوار بر اسبسفید تغییر «پیروز میدان»
مهدی مطهر نیا/ دکترای آیندهپژوهی
انتخابات ریاستجمهوری هشتم نوامبر ایالاتمتحده آمریکا برگزار شد و برخلاف اغلب پیشبینیها، دونالد ترامپ جمهوریخواه، چهلوپنجمین رئیسجمهور ایالاتمتحده آمریکا شد. این در حالی است که نظرسنجیهای پیش از انتخابات گواه بر پیروزی هیلاری کلینتون بودند. بنابراین باید متذکر شد که نظرسنجیها در آمریکا متوسط بین سه تا پنج درصد اشتباه مورد نقد قرار میگیرند. درواقع به غیر از یک بازه زمانی ناشی از پخش نوار ترامپ در ارتباط با برخورد با زنان، ما همواره شاهد اختلاف سه تا پنجدرصدی میان ترامپ و هیلاری کلینتون بودیم. بعد از آنکه کودتای FBI در جهت مطرح کردن ایمیلهای هیلاری در روزهای آخر رخ داد، مشاهده کردیم که بسیاری از نظرسنجیهای مهم و مطرح از نزدیک شدن بیش از اندازه ترامپ به هیلاری کلینتون و بعضا پیشی گرفتن یک تا دو درصدی آرای ترامپ از هیلاری در کل جامعه آمریکا خبر میداد؛ بنابراین تا پیش از این، این گونه تصور میشد که در ایالاتمتحده آمریکا، اراده ساختار قدرت، رئیسجمهور را تعیین میکند و چون تمام ساختارهای قدرت چه نهادهای دموکرات و چه نهادهای برخاسته از جمهوریخواهان تا حدود زیادی، خواهان به قدرت رسیدن
هیلاری کلینتون بودند، پس او کاندیدای پیروز خواهد شد. اما آنچه رخ داد درواقع خواست مردم بود که به هرتقدیر در ایالاتمتحده آمریکا توانست یک فرد ساختارشکنِ قدرتطلب و زیرسوال برنده ساختار عظیم قدرت در آمریکا، یعنی ترامپ را اکنون بر مسند ریاستجمهوری آمریکا بنشاند. این موارد نشان داد که در انتخابات اخیر، این ساختار اراده قدرت نیست که تعیینکننده است بلکه آنچه تعیینکننده است نظام خواست مردم و تحمیل خواست مردم بر ساختار قدرت برای تعیین رئیسجمهور و رهبر ایالاتمتحده آمریکا است.
بدین ترتیب مردم آمریکا روز سهشنبه، 18آبان ماه، دونالد ترامپ، میلیاردر نیویورکی و ۷۰ ساله را بدون هیچ سابقه و تجربهای در عرصه سیاست بهعنوان چهلوپنجمین رئیسجمهوری خود انتخاب کردند. آنچه مسجل است جامعه آمریکا یک جامعه تغییرخواه و تنوعطلب است، ملت آمریکا همواره چشمانداز مطلوبی را فراروی خود ترسیم میکنند و برای دستیابی به آن سوپرمن میسازند. در سال 2008 این اوبامای دموکرات بود که به مردم وعده تغییر داد و تا آنجایی که ساختار قدرت به او اجازه میداد توانست تغییر را ایجاد کند. درواقع آنچه موجب انتخاب باراک اوباما در سال 2008 شد، خواست مردم برای تغییر بود. ترامپ نیز بر اسبسفید تغییر نشست و توانست آرای مردم را برای خود جلب کند و چون نظام انتخاباتی در آمریکا یک نظام دموکراتیک است این مردم بودند که در نهایت خواست خود را بر نظام قدرت تحمیل کردند، زین پس این ساخت قدرت است که تاحدود زیادی میتواند رئیسجمهور تعیینشده ایالاتمتحده آمریکا را در چارچوب ساختارهای پیچیده خود به تعادل برساند؛ یعنی اینکه ترامپ نیز نخواهد توانست به همه آنچه وعده داده عمل کند. اما آنچه موجب میشود ترامپ رای بیاورد از منظر
لایههای زیرین دامنه رایدهندگان آمریکا به تغییرطلبی و تنوعخواهی آنها برمیگردد زیرا 8 سال یک رئیسجمهور دموکرات بر کاخ سفید حاکم بوده و اکنون نوبت یک رئیسجمهور جمهوریخواه با اسب تغییر فرارسیده است. از سویی دیگر مردم ساختارشکنی و شعارهای متهورانه ترامپ را در ارتباط با بازگشت به قدرت اصلی به ایالاتمتحده آمریکا در دهه 1960 تا 90 میلادی مدنظر قرار دادند و بنابراین امروز نوعی بازآفرینی رونالد ریگان در دونالد ترامپ خود را نشان میدهد و بنابراین باید بگوییم که اکنون او باید بهعنوان یک رئیسجمهور در ساختار قدرت ایالاتمتحده آمریکا تغییراتی را که به مردم وعده داده است عملی نماید. اشتباه کمپین انتخاباتی هیلاری در اینکه به دام تحرک انتخاباتی ترامپ افتادند را باید عامل تاکتیکی و تکنیکی کلینتون بدانی چرا که او به جای آنکه به برنامههای خود بپردازد و از تجربه سیاسی خود در جهت فربهسازی پیروزهای اوباما ازیک سو و اصلاح نقاط ضعف هشت ساله قدرت اوباما در چارچوب تغییر سیاستهای آمریکا تکیه کند به نفی ترامپ پرداخت و هرچه او بیشتر ترامپ را نفی کرد و بر ضد او تاخت بیشتر توانست رای مردم را برای او جمع کند و موجب
شناسایی وی شد. هیلاری کلینتون در دام این گفتمان کلاممحور در عرصه انتخابات گرفتار و بیشترین انرژی کمپین انتخاباتی آمریکا به جای آنکه متوجه ایجاد فضای مثبت در جهت اصلاح سیاستهای اوباما و تغییر سیاستهایی شود که موجب نگرانیهایی از آینده روند استمرار حکومت دموکراتها در کاخ سفید شود بهوجود آورد؛ برعکس با نفی ترامپ زمینههای آشنایی بیشتر افکار عمومی با جهتگیریهای عوامفریبانه و ساختارشکنانه ترامپ را موجب گشت و این به نفع ترامپ تمام شد. ترامپ اگرچه یک بیزنسمن و شومن قابل تعقل در ساختار اقتصادی ایالاتمتحده آمریکا بود و خود درواقع در لایههای زیرین لیبرالیسم اقتصادی رشد پیدا کرده بود اما لیبرالیسم سیاسی ایالاتمتحده آمریکا را به پرسش کشید و با ایجاد یک وضعیت دوقطبی میان لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی در آمریکا در این قطببندی به واسطه شعارهایی که در باب ارتقای وضعیت اقتصادی مردم آمریکا داده بود بر اسب پیروزی سوار شد.
بنابراین مردم آمریکا با انتخاب ترامپ نشان دادند که خواهان ایجاد تغییر در ساختار حکومت هستند و به نوعی مخالفت خود را با وضع موجود ابراز داشتند. ملت آمریکا همواره خواهان نمایش قدرت ایالاتمتحده آمریکا هستند و این نمایش قدرت را در چارچوب ایجاد فضای درام برخورد با مخالفان ایالاتمتحده آمریکا میبینند. وقتی ترامپ از پاره کردن برجام میگوید و در زمینه مبارزه با تروریسم در عین نزدیک شدن به روسیه بدون آنکه زمینههای ایجاد فضای مناسب نگرشهای امنیتی و نظامی را برای برخورد با داعش فراهم آورد، سخن از پیروزی بر داعش در پیکره همگرایی با مسکو میکند و تا حدود زیادی از یک جهت به مردم اطمینان میبخشد که ایالاتمتحده آمریکا وارد درگیری با مسکو نخواهد شد و این میتواند زمینههای جلب آرای کسانی را که ضدجنگ هستند فراهم کند و از طرف دیگر با این نکته که او با مسکو در جهت مبارزه با تروریسم بهعنوان دشمن اصلی آمریکا همکاری و تروریسم را در قالب داعش به فوریت با ابزار نظامی شکست خواهد داد بخشی از جامعه شوونیسم آمریکا را به طرف خود جلب میکند. در ضمن کلینتون به واسطه درگیر شدن در نفی ترامپ نتوانست آرای سندرز و محاسبان روشنفکر
را به طرف خود جلب کند. بنابراین با این اختلاف اندک به دلیل اشتباهی فاحش در یک انتخاباتی که بایدها همگی نشاندهنده پیروزی هیلاری بود موجب بروز یک شگفتی شد؛ ترامپ رئیسجمهور آمریکا شد.
در این راستا باید دید چه بر سر ساختار حکومتی نفی شده آمریکا خواهد آمد. باید گفت که ساختار حکومتی آمریکا یک رئیسجمهور دارد و ترامپ نقش یک رئیسجمهور را ایفا خواهد کرد. نقد ساختار قدرت در آمریکا توسط همین آقای دونالد ترامپ صورت پذیرفت. او گفت در انتخابات تقلب میشود اما امروز به جای اینکه جامعه آمریکا او را بهعنوان یک ساختارشکن مورد عتاب و خطاب قرار دهد یا ساختار قدرت در آمریکا او را تشویشکننده اذهان مردم یا امنیت ملی آمریکا بخواند او را به قدرت مینشاند. بنابراین ترامپی که ساختار قدرت در ایالاتمتحده آمریکا را زیر سوال برد و این ساختار را ساختاری فاسد خواند اکنون رئیس آن ساختار شده و خلاف ادعای وی ثابت شد، زیرا این ساختار به دموکراسی احترام میگذارد. دونالد ترامپ که بهعنوان یک نماینده از حزب جمهوریخواه کاندیدای ریاستجمهوری شد در میانه راه حمایت بسیاری از اعضای این حزب را از دست داد و آنچه مسجل است نسبت به بسیاری از کاندیداهای ریاستجمهوری اکنون ترامپ بیشتر میتواند به جایگاه شخصی خود برای کسب آرا تکیه کند اما او بینیاز به حزب جمهوریخواهواندیشکدههای مختلف آمریکا بهویژه آنهایی که
جهتگیریهای جمهوریخواهانه دارند نخواهد بود. وی باید این نیاز را بهگونهای مرتفع سازد و بسیاری از جمهوریخواهان اکنون که او رئیسجمهور شده در حمایت از او وارد عمل خواهند شد و بهرغم آنچه بهطور فاحش و آشکارا انتخاب او را انتخاب خوبی قلمداد نمیکنند و نخواهند کرد اما اکنون او را رئیسجمهور آمریکا میدانند و خود را مکلف میدانند از رئیسجمهور آمریکا حمایت کنند.
دیدگاه تان را بنویسید